تفاوت تقويم جلالي خورشيدي و هجری شمسی

حيف كه ما ايرانيها قدرميراث فرهنگي خودمان را نمي دانيم !.حيف كه نميدانيم در ايران ما چه كارهايي انجام شده و چه افتخاراتي آفريده شده است! ان هم افتخاراتی که همه دنيا از ان اطلاع دارند ولی خودمان ازانها غافليم .

يكي از همين افتخارات تقويم ايرانيه .... بله همين تقويم.اولا بايد يادآوري كنم كه تقويم ما به هيچ عنوان تقويم «هجري شمسي» نيست يعني اين تقويمي كه الان در ايران رايج است هجري شمسي نيست البته مدتی تقويم هجري شمسي در ايران رواج داشته است و 12 برج داشته است كه اسم انها چيزهايي مثل «حوت» و «قوس» و «جوزا» و ... می باشد. بلكه تقويم فعلي ايران نامش:« تقويم جلالي خورشيدي» هست .كه در زمان خوارزمشاهيان وضع شده است. (البته ريشه باستاني داره و در زمان خوارزمشاهيان مدون گردیده است) این تقویم دقيقترين و بي نظيرترين تقويم جهان هست. .تنها اشتراك تقويم جلالي خورشيدي ما با تقويم هجري شمسي در اين است كه هر دو ابتداي سال را اول بهار قرار می دهند.البته مبدا ان هم هجرت پيامبر اسلام (ص) از مكه به مدينه و لاغير .

خدا رحمت كنه زنده ياد استاد احمد بيرشك را كه زحمتهای بسیاری در راه  احياي تقويم جلالي خورشيدي کشیدند و حق زیادی به گردن همه ايرانيان دارند. متاسفانه ایشان چند سال پيش به رحمت خدا رفتند .استاد بيرشك در واقع استاد مسلم رشته «تاريخ علوم» بودند و در زمينه تقويم كسي رو هم پايه ایشان نداريم .

ويژگيهايي كه تقويم جلالي خورشيدي رو به برجسته ترين و دقيق ترين تقويم جهان تبديل مي كند به این شرح می باشد :

1- شروع تقويم هر سال در ابتداي بهار (يعني دقيقا روز اول بهار) و انطباق بي نظير فصل ها با ماه ها .
2- تقسيم دقيق روزهاي سال به ماه ها و روزها بنحوي كه برعكس تقويمهاي ديگر (مانند ميلادي) نقويم جلالي خورشيدي برعكس تقويم ميلادي كه ماه هاي 31 روزي و 30 روزي و 29 روزي اون بي نظم هستن و حتي يک ماه 28 روزي هم دارد (فوريه) تقويم جلالي خورشيدي بسيار دقيق و منظم می باشد ولی در هجري شمسي اين نظم وجود ندارد.
3-ملاك ايجاد تقويم جلالي خورشيدي وضعيت زمين در يك دوره گردش خودش به دور خورشيد است كه در هيچ تقويم ديگري (بجز هجري شمسي) چنين ملاك دقيقي وجود ندارد . مثلا در تقويم هجري قمري چون ملاك گردشهاي ماه به دور زمين هست هيچ نظم و ثباتي وجود ندارد .در تقويم ميلادي هم كه اصلا براي محاسبه اوليه تقسيم هيچ مبنايي وجود ندارد. يعني ماه هاي ميلادي بر هيچ اساسي تنظيم نشده است . مثلا اول ژانويه هيچ اتفاق خاصي در طبيعت رخ نميدهد كه به عنوان ابتداي سال انتخاب شده است.
4-در هيچ تقويمي در جهان سال كبيسه به دقت تقويم جلالي خورشيدي محاسبه نشده است . در تقويم جلالي خورشيدي پس از گذشت هر 3 سال يك سال كبيسه وجود داره كه دقيقا در آخرين روز سال اتفاق مي افتد (در تقويم ميلادي در آخر سال محاسبه نمي شود بلكه در اواسط سال محاسبه مي شود) و پس از گذشت هر 4 دوره كبيسه يكبار «كبيسه كبيره» اتفاق مي افته كبيسه كبيره يعني اينكه پس از وقوع يك كبيسه بجاي اينكه 4 سال بعد كبيسه بعدي رخ دهد 5 سال بعد رخ مي دهد و اين فقط به خاطر انحلال خطاهاي ناچيز در محاسبات پيش بيني شده می باشد.لازم به يادآوري است بخاطر اينكه نگهداري اين روند (كبيسه كبيره) مشكل است و ظاهرا الان در تقويم رسمي كشور كبيسه كبيره محاسبه نمي شود (هرچند كه من يادم مي اید كه چند سال پيش محاسبه شد) و سال پنجم بعد از يك كبيسه بعنوان كبيسه بعدي محاسبه می گردد .

لازم به ذکر است كه تقويم جلالي خورشيدي از زمان پيدايش تا الان تغييراتي كرده كه همه در جهت بهبود ان بوده است. مثلا در ابتدا بجاي وجود 6 ماه 31 روزي و 5 ماه 30 روزي و 1 ماه 29 روزي دقيقا 12 ماه 30 روزي وجود داشته است كه مي شود 360 روز . 5 روز باقي مانده را هم در پايان سال محاسبه مي كردند یعنی جزء هيچ ماهي نبوده است و پس از اتمام اسفند ماه 5 روز رو بعنوان «ايام خمسه مستقرقه» در نظر مي گرفتند. بعد به نوروز و اول فروردين ماه مي رسيدند. ولي بعدها بخاطر اينكه اين 5 روز كه جزء هيچ ماهي نبوده در كارهاي ديواني ايجاد اشكال مي كرده به شكل فعلي تغییر کرده است.

در آخر اين نكته لازم به ذکر است كه يكي از افرادي كه در تنظيم اين تقويم سهم عمده اي داشته حكيم عمر خيام بوده است.

7 راز ازدواج موفق

1) زوج های موفق خواسته ها و انتظارات خود را به صراحت می گویند. زوج های موفق قبل از ازدواج، توقعاتی كه از یكدیگر دارند مطرح می كنند، اگر توافق اساسی با هم ندارند (برای مثال مرد فرزند می خواهد ولی خانم مخالف است)، می توانند به شروع و یا خاتمه ازدواج به طور جدی فكر كنند. بعد از ازدواج، زوج های موفق به طور منظم در مورد توقعات و انتظاراتشان با هم صحبت می كنند و اگر اختلافی پیش آمد، آن را به زمان دیگری موكول می كنند تا همدیگر را درك كنند و به توافق برسند.

2) زوج های موفق فردیت خود را حفظ می كنند. بعد از ازدواج استقلال زوج ها كم می شود اگر افراد فرزند داشته باشند روز به روز وابستگی بیشتر می شود و گاهی افراد احساس خستگی می كنند. زوج های موفق می دانند حتی اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهی احساس خستگی می كنند. آنان یكدیگر را تشویق می كنند تا همیشه"ما" نباشند و زمانی هم برای "خود" داشته باشند و به كارهای مورد علاقه خود بپردازند.بدین ترتیب زوج فردیت خود را حفظ می كند و زندگی ، شاداب می شود.

3) زوج های موفق همدیگر را مركز توجه قرار می دهند. آنان همدیگر را دست كم نمی گیرند و همیشه به فكر خوشبختی همسر خود و خانواده هستند. معمولاً افراد چند سال پس از ازدواج مانند سال های اول به هم توجه نمی كنند. ولی زوج های موفق، كارهای كوچك نظیر اولویت قرار دادن نیازها و كارهای همسر و كارهای بزرگ نظیر احترام و گوش كردن به حرف های هم را مدنظر قرار می دهند. ازدواج دریای تغییرات است. شما اغلب فراموش می كنید همسرتان مهم است و به او توجه نمی كنید. درعوض به كار، سرگرمی و دوستان اهمیت می دهید ولی زوج های موفق همدیگر را مركز توجه قرار می دهند.

4) زوج های موفق روش های حل اختلاف را می آموزند. "جان گاتمن" روانشناس كه 20 سال زندگی زوج ها را مطالعه كرده، عامل اصلی موفقیت یا شكست ازدواج را توانایی، یا عدم توانایی حل اختلافات می داند. حتی اگر همسرتان و شما كاملاً با هم یكی باشید ، گاهی با نظر هم موافق نیستید و این مخالفت باعث ناراحتی می شود. نباید به اعتیاد، خشونت و ... رو بیاورید. اگر خواسته شما و همسرتان با هم فرق دارد، باید آن را حل كنید. زوج های موفق با هم صحبت می كنند، حتی اگر احساس بدی نسبت به هم دارند. آنان در مورد اختلافات و مخالفت ها با هم مذاكره می كنند تا به نتیجه عادلانه برسند. آنان از یكدیگر حمایت می كنند و غـُر نمی زنند. آنان می پذیرند در مواردی عشق ، برتر از پیروزی است.

5) زوج های موفق با هم رشد می كنند. مسلماً فردی كه امروز با او ازدواج می كنید،10 سال آینده متفاوت خواهد بود. شما هر دو تغییر می كنید. به ویژه در شرایط سخت زندگی مانند از دست دادن والدین . زوج های موفق می دانند كه یكی یا هر دو در طول زندگی تغییر می كنند و قواعد عوض می شود. پس لازم است تغییر كنید تا بتوانید روابط در حال تغییر را عوض كنید.

6) زوج های موفق برای حفظ روابط می كوشند. زوج های موفق به طور منظم وضعیت زندگی خود را بررسی كرده و با هم صحبت می كنند تا از شادی و رضایت هر دو از زندگی مشترك مطمئن شوند. اگر یكی ، یا هر دو شما از زندگی مشترك ناراضی هستید، مشكلتان را حل كنید.

7) از مراجعه به مشاور خجالت نكشید. زوج های موفق قبل از مراجعه به مشاور، سند طلاق را امضا نمی كنند. آنان می كوشند كه مشكلات را در اولین فرصت حل كنند.

اهنگر و ایمان

سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد.

حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده».

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی‌فهمید چه بر سر زندگی‌اش آمده.

اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت.

 این پاسخ آهنگر بود:

«در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم.

 می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟

اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود.

 بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم،

تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم

. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم،

و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد،

فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد.

باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.

 یک بار کافی نیست».

آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد:

«گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد

حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می‌اندازد.

می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد».

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

«می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد.

 ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که می‌خواهم، این است

: «خدای من،

از کارت دست نکش،

 تا شکلی را که تو می‌خواهی، به خود بگیرم.

 با هر روشی که می‌پسندی، ادامه بده،

 هر مدت که لازم است، ادامه بده،

اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن».


پاسخ رندانه علی شریعتی     


فحش بده تا آزادت كنم


صدای ضجّه‌هایش را به وضوح می‌شنیدم، لابه‌لای بازجویی، اسم شریعتی هم از زبان دختر دانشجو شنیده می‌شد.
نزدیك‌های غروب صدای در سلول خبر از ورود زندانی جدید می‌داد، از گفتگوی ماموران ساواك فهمیدم علی شریعتی است. هنوز صدای بازجویی دخترك از سلول روبه‌رویی به گوش می‌رسید:

ـ دكتر شریعتی تو رو به این روز انداخته، اگه به شریعتی فحش بدی آزادت می‌كنم.
این صدای زمخت شكنجه‌گر ساواك بود كه هر لحظه بلندتر می‌شد، دختر از حضور علی در چند سلول آن طرف‌تر بی‌خبر بود فقط فریاد می‌زد: من فحش بلد نیستم، بلد نیستم.

دكتر میله‌های سلول را با یك دستش می‌فشرد و با دست دیگر به میله‌ها می‌كوفت، رنگ از رخسارش پریده بود، ناگهان خطاب به دختر فریاد كشید:
ـ شریعتی منم دخترم، به من فحش بده، به من فحش بده.
صدای خفه و ناله‌های پی در پی دخترك همه را بی‌تاب كرده بود، آتش سیگار شكنجه‌گر كه به صورت دختر می‌نشست فریادش را جانسوز و ناله‌های دكتر را شدیدتر می‌كرد و این وضع تا سپیده‌دم ادامه داشت ...

*
با مینی‌ژوپ پای منبر

وقتی سخنرانی بود همه می‌آمدند، نمی‌شد جلودارشان شد، با حجاب و بی‌حجاب، ‌آنوقت مخالفین خرده می‌گرفتند كه: چرا عده‌ای دختر با مینی‌ژوپ می‌آیند پای سخنرانی‌تان؟!
دكتر هم جواب زیركانه‌ای می‌داد:
ـ آخه اونا بد میان، شما چرا نگاه می‌كنین؟
آن روز هم یكی رو به دكتر ایستاد و گفت: «آقا، شما نمی‌خوای هیچ‌كاری بكنی؟! یه عده نسوان جلوی در جمع شدن، با یك وضع بدی!»
دكتر پرسید: یعنی باز هم یكی بی‌حجاب آمده؟
ـ نه آقا! ولی زیر چادرش دامن پوشیده!
دكتر خندید و در حالی كه زیر چشمی نگاهش می‌كرد، گفت:
ـ مومن! زیر چادر دامن پوشیدن منكر است یا از توی جمعیت زیر چادر مردم رو دید زدن!؟

*
زنِ روز

با هم رفتیم اطراف سبزوار، گشت‌زنی توی یك دهِ كوچك. آن‌جا بود كه چشم‌مان افتاد به پیرزن كشاورز. با مختصری آب و ملك و گوسفند، صبح تا شب آبیاری و وجین و چرای گوسفندها كارش بود. شوهرش مرده بود. زن، دست تنها، چندتا پسر و دختر را فرستاده بود سر زندگی‌شان.

اول علی سرصحبت را با پیرزن باز كرد و همه‌ این حرف‌ها را از زبانش كشید؛ بعد رو كرد به ما و با اشتیاق و سرخوشی گفت: «زنِ روز اینه، نه اون قرطی‌ها و عروسك‌ها و دختر و زنهای بی‌كاره كه به اسم زنِ روز،‌قالبمون می‌كنن!»  

شیوانا و کاهن

روزي پسر بچه اي نزد شيوانا رفت (در تاريخ مشرق زمين شيوانا کشاورزي بود که او را استاد عشق و معرفت ودانايي مي دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد براي راضي ساختن خداي معبد و به خاطر محبتي که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قرباني کند. لطفا خواهر بي گناهم را نجات دهيد ."
شيوانا سراسيمه به سراغ زن رفت و با حيرت ديد که زن دست و پاي دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعيت زيادي زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نيز با غرور وخونسردي روي سنگ بزرگي کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
شيوانا بهسراغ زن رفت و ديد که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندين بار او را درآغوش مي گيرد و مي بوسد. اما در عين حال مي خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراواني را به زندگي او ارزاني دارد.
شيوانا از زن پرسيد که چرا دخترش را قرباني مي کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که بايد عزيزترين پاره وجود خود را قرباني کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگي اش برکت جاودانه ارزاني دارد.
شيوانا تبسمي کرد و گفت : " اما اين دختر که عزيزترين بخش وجود تو نيست. چون تصميم به هلا کش گرفته اي. عزيزترين بخش زندگي تو همين کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصميم گرفته اي دختر نازنين ات را بکشي. بت اعظم که احمق نيست. او به تو گفته است که بايد عزيزترين بخش زندگي ات را از بين ببري و اگر تو اشتباهي به جاي کاهن دخترت را قرباني کني . هيچ اتفاقي نمي افتد و شايد به خاطرسرپيچي از دستور بت اعظم بلا و بدبختي هم گريبانت را بگيرد ! "
زن لختي مکث کرد. دست و پاي دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالي که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگي معبد دويد.اماهيچ اثري از کاهن معبد نبود! مي گويند از آن روز به بعد ديگر کسي کاهن معبد را در آن اطراف نديد!!